ساراسارا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

سارا عسل مامان ، سارا عسل بابا

سارا خانمی تولد یک ماهگیت مبارک

سارا جان امروز تو یک ماهه شدی و من و بابایی ت خیلی خوشحالیم ان شاالله صد ساله شی وزن 3700 قد 53   عکس       تازه این لباسای خوشگلم مامان جونیت برات دوخته از بس که کوچولو بودی لباس اندازت نبود می بینی چقدر قشنگه من که بلد نیستم برات لباس بدوزونم فندق من ...
23 تير 1391

سارا گوله کوچولو

سارا خودت این عکس رو ببین و بگو گوله کوچولو هستی یا نیستی عسل مامان سارا جان تو دیگه الان دو هفتته و از شکم مامان بیرون اومدی می تونی دست و پاهای کوچولوت رو آزاد کنی     ...
6 تير 1391

بدون عنوان

سارا جان امروز بابات و مامان جونت بردنت خانه بهداشت تا ازت آزمایش غربالگری بگیرن عزیز دلم حتما خیلی گریه کردی ولی برات لازم بوده وگرنه مامانم بهت شناسنامه نمی دادن این عکسا رم موقع رفتن ازت انداختم فندق من :     ...
28 خرداد 1391

سارا خانمی به دنیا آمد

سارای عزیزم ، قشنگ ترین اتفاق زندگی من و بابایی به دنیای ما خوش آمدی سارا جان تو در روز 23 خرداد سال 1391 ساعت 1 صبح در بیمارستان فرمانیه تهران واقع در خ فرمانیه به نیا اومدی اون شب مامان حالش خوب نبود و مامان جونیت که پیش من تو بیمارستان مونده بود ازت مواظبت کرد . زیباترین شکوفه عمرم تو اون شب کلی گریه کردی و ما حسابی دست و گامون رو گم کردیم .           فرداش یعنی روز 24 خرداد من و تو مامان جونت و بابات و عمه ات به خونه مون برگشتیم همگی منتظرمون بودند بابات برات یه گوسفند چاق کشت تا مبادا تو چشم بخوری عزیزم باباجونت برا من یه سرویس طلا هدیه خریده بود و با مامان جونت برای تو یه دستبند خرید...
26 خرداد 1391

اولین رستورانی که رفتی

سارا خانمی اولین رستورانت رو دقیقا یه روز بعد از یه ماهگیت رفتی خیلی بهمون خوش گذشت همه بودن مامان جونت و بابا جونت مامان و بابا خاله فائزه جون و عمو سعید خاله حدیثه جون و عمو محمدرضا تازه عزیز جون و نسترن جون و فاطمه جونم بودن بابا جونت همه رو به رستوران دعوت کرد رفتیم خیلی عالی بود کوچولوی من       ...
25 خرداد 1391